الا ، ای رهگذر ! منگر چنین بیگانه بر گورم
چه می خواهی چه می جویی در این کاشانه ی عورم ؟
چه سان گویم چه سان گریم حدیث قلب رنجورم ؟
از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن
نمی دانی چه می دانی که آخر چیست منظورم ؟
تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم
کجا می خواستم مردن ؟ حقیقت کرد مجبورم
برای مطالعه ی متن کامل شعر به ادامه ی مطلب بروید
ادامه مطلب...
همره باد از نشيب و از فراز كوهساران
از سكوت شاخه هاي سرفراز بيشه زاران
از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران
از زمين ، از آسمان ، از ابر و مه ، از باد و باران
از مزار بيكسي گمگشته در موج مزاران
مي خراشد قلب صاحب مرده اي را سوز سازي
سازنه ، دردي ، فغاني ، ناله اي ،اشك نيازي
مرغ حيران گشته اي در دامن شب مي زند پر
مي زند پر بر در و ديوار ظلمت مي زند سر
ناله مي پيچد به دامان سكوت مرگ گستر
اين منم ! فرزند مسلول تو ... مادر، باز كن در
برای مطالعه ی متن کامل شعر به ادامه ی مطلب بروید
ادامه مطلب...